"لوح پنجم"/ به حمید عرفان
فراق بالی برای نشستن
اینگونه كه تو میمردی
كركسی
نشسته بر لا شهی همزاد
نشسته بر لا شهی همزاد
آیا اینگونه زیباست روز و شب
مینشینی و جدا میكنی
ماه دلبخواه؟
میشناسمت
به بادیههای خاموش
یادبودی اگر هست
دامن آب و آتشند
در بال فرشتگان
میبینمت
ای نوباوهی جنگلها
در باد
بیپروا
كه میتركاند
بن هر چیزی را
كركس صحراها
- بهرام اردبیلی
مدت مدید شده که میخواهم دفتر "آبناز"ِ حمید عرفان را که به زحمت دوستان برایم آمده بسپارم به این صفحه. قرارم بود چیزی بر سرش بنویسم. کمیش را نوشتم، موضوعاش اشارهی نیما بود به اینکه شعر کهن فارسی سوبژکتیو است یعنی نه اوبژکتیو. شرحم این بود که چرا با این سخن موافقت ندارم. نوشته تمام نشد، تمام هم نمیشود از بیحوصلگی. پس بس است به تعویق انداختن و بهتر دیدم که این مجموعهی "آبناز" حمید عرفان را زودتر بسپارم تا نپوسیده میان فایلهای دیگر. کتاب در سال 1349 چاپ شده به نقل از "تاریخ تحلیلی شعر نو" و ناشر ندارد. اصل کتاب را ندیدهام، دوستی تایپش کرد و برایم فرستاد چندین ماه پیش که دستش درد نکند.
دفتر به همان ترتیب دفترهای دیگر این نسل شمایلبندی شده و شعرها نزدیکی دارد به شعرهای دیگران. مجموعهی کلماتی که استفاده شده، و بازیهای زبانی مشابه. ردی از دیگران هم در میان سطور هست که نشان میدهد از قرابت این گروه با هم. با دقت بیشتر نشان دادنیست که چطور دایرهی واژگان و مضامین مشترک در این دفتر با شعرهای اردبیلی، اسلامپور، هوتن نجات و الاهی هست. کتاب دو بخش است به تعبیری، بخش اول متشکل از چند شعر بلند و بخش دوم که به "آبنازها" خوانده شده و شعرهای کوتاهتری را شامل میشود. شاید پیوستگیای در میان این شعرهای از هم جدا باشد که برای فهمیدنش باید دقیقتر خوانده شود. من در این چند ماه، بارها به سراغ این دفتر آمدهام و بازخواندهام. برای من آن لذتی که در خواندن دیگران هست، در این شعرها نیست شاید چون شعر اهمیتش را برای من، یا جدیتم را در شعر از دست دادهام. جایی دیگر، چه پیشتر و چه حال، چیزی دربارهی شعر عرفان ندیده و نخواندهام. یادی هم از او جایی نشده، در همین تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی هم اشارهای نکرده و نه در میان یادداشتهای نوریعلا یا براهنی اسمی از او آوردهاند(البته اینها را از حافظه میگویم و چه بسا اشتباه میکنم)؛ پس یک شاعر مهجوریست با یک دفتر که گاهی خطوط درخشانی دارد:
به جمجمه ریسمانی سُست
آویزان است
و در جوار فانوس
که از پیه آدمی میسوزد
کودکی
بیگناه
ستایشگر فرداست
آقای عرفان در تهران خانه دارد تا آنجا که میدانم و هنوز هست که کسی برود سراغش و بپرسد از آن روزگار و از روزگار حالای خودش. شنیدهام انتشارات تپش نو دارد کتابی ازاو یا دربارهی او آماده میکند، لابد شبیه آن کتابی که داریوش اسدی کیارس ساخته بود از برای بهرام اردبیلی. در این میان بیژن الاهی هم مرد که یادش گرامی. امیدوارم به همین زودی، کتابهای تازهای و نوشتههای قدیمترش به چاپ برسد.
پرّانها
بر دو بازوش
دهنش
حتی به کلام آخر
مزین نشد
نعش معطر
در آواز غزالان
و گِل خفته در کفن.
***
دیگر اینکه از همت دوستانی، فایل پیدیاف دو کتاب ارزشمند آقای آرامش دوستدار یعنی "ملاحظات فلسفی در دین، علم و تفکر" و همچنین "درخششهای تیره" به دست من رسید که بیهیچ اضافه و تفسیری اینجاسپاریشان میکنم، باشد که قدرشان با خواندنشان، بازشناخته شود.
3 comments:
شاید آقای امیر حکیمی ! نوشته شما نه گزارش-نقد و نه نقد است نه ژورنالیست خوبی هستید و نه اهل شعر و نه مورخ ادبیات کتاب مورد نظر شما در سال 1349 نشر شده است و در اندازه سن شما هم نیست شاید شما یک توریست اهل تفریح از جهان اول باشید که ناگهان وارد خطه ای ناشناخته شده است و یک شبه ادعای تخصص در فن مهجور شناسی و مهجوران جهان سوم داشته باشد در این صورت یک هندوانه درشت در دور دست چندان شما را دچار زحمت نخواهد کرد
من هم ادعایی نکردم دوست عزیز :)
چون نام ناقابل من در این سایت امده و نامهای پرافتخار بعضی دوستان دوره جوانیم میخاهم چند کلمه ازاحوال خود بکویم من حمید عرفان چند ماه است که هفتادساله شد ه ا م عمل قلب باز انجام داده ام و تا اخر عمربا ید قرص های متعدد بخورم تا سکته مغزی نکنم چرا این اقایان از 84 تاکنون 92 بدون قار قبلی و بدون قرار داد کتبی و با سواستفا ده از ادبیات باوسایل جدید عکاسی دور بین فیلم برداری وظبطصوتها که حرفهای تلفنی راهم ظبط کرده هند ای داریوش اسدی کیارس خشا یار فهیمی خانم علیزاد حمید جهانکیری محمد عبدا .. پور فرشید نجاریان خرمردرندی وناانسانی بس است از تمام کارهایتان در باره من کپی میخاهم وگر نه در برابر انسانها وتاریخ محکومید تابستان 92 حمید عرفان
Post a Comment