در وقتِ مرگ برای مرگ
لایق تر از من
هیچکس نبود
عقربه در چشم، طرح و تراش ِ بالای سنگ
است. و در پائین، درخت کوچکی در رقص، شاید تاک در چرخ ِ شمس.
درون مقبره: جعبۀ ابزار، قلم، دوات، و
قاب خالی ِ بیژن که گفت: در زیر خاک، انسان تأسفیست.
سنگ
بیژن از "هفتاد سنگ قبر"، رویایی
اشاره -
هشتادودو شعر از بیژن الهی
شعرهای این مجموعه به
جز چند شعر آخر، همگی شعرهاییست که بین سالهای 1343 تا 1353 در نشریات مختلف و دو
کتاب «شعر دیگر» منتشر شده است با این توضیح که شعرها بین سالهای1341 تا 1350 سروده
شدهاند.
تقریبن همهی شعرها از
روی متن چاپ شده تایپ شدهاند به جزء چند شعر، مثل 4 شعری که در جزوهی شعر شماره
9 منتشر شده است که این شعرها از روی مجموعهای (شش شعر بلند از بیژن الهی) که آقای
امیر حکیمی چند سال پیش در Do-L ارائه کرده بودند تایپ شده است همچنین شعر آخر
که اول بار فکر میکنم آن را در سایت دوات دیدم.
در مورد رسمالخط این
مجموعه:
1- سعی شده است
رسمالخطِ شعرها مطابق با متن چاپ شده شعرها باشد.
2-
کلماتی مثل: خواهش، خویش، خواندمت، خواب، خواهر، استخوان، خواهد و کلمات مشابه اینها در بعضی از شعرهای الهی به صورت خاهش، خیش، خاندمت، خاب، خاهر، استخان، خاهد آمده است و رسمالخطِ بیژن الهی است.
3-
«می» گاهی به فعل چسبیده آمده است و گاه جدا. به این ترتیب، مثلن «میآید» با تکیه روی «آ» ادا میشود و«میآید بدون تکیه.
از آقای غلامرضا صراف
و آقای مهدی یزدی که به نحوی در کاملتر شدن این مجموعه نقش داشتهاند تشکر فراوان
دارم همچنین تشکر دارم از آقای امیر حکیمی که شعرها و ترجمههایی از الهی و دیگران
را تاکنون در Do-L در دسترس دوستداران شعر و ادبیات قرار دادهاند.
محمدحسن
موثق
یادداشت -
یکم.
الاهی که
مرد، توی هواپیما به خواندن "On The Road" کروآک بودم؛ فراز
روسیه. نگرانی و اضطراب سفر را با آن معلق میخواستم (I was far away
from home, haunted and tired with travel […] but I had to get going and stop
moaning). مردم، اغلب مست و خندان، بیشتر
گرجی و ارمنی، کمتر روس؛ را تماشا میکردم و دلم میخواست با کسی حرف بزنم. کسی که
نبود. زبان هم که نمیدانستم. همینطور الکن، میرفت و دل سقوط میخواست. همیشه توی
آسمان، خیرهی ابر، خیال پریدن میآید، هوس و هراس افتادن؛ افتادن و نفهمیدن زبان
هوایی که تو-ش میافتی. ناشناخته. کتاب را بستم و کاغذ برداشتم همین را بنویسم: بیزبانی
و غربت.