Sunday, December 23, 2012

جهان پوستی / امیر حکیمی


"... بعد سفر شد، در جستجوی مصطفا، اول این بود. آن وقت برای دوستی تعریف کردم. توی قطار نشسته و به جایی ناشناخته، سرزمینی که به آن وارد شده بودم، دشتی وسیع پوشیده‌ی برف نگاه می‌کردم. قطار از سیبری می‌گذشت. ودکا نوشیدیم. پرسید به چه فکر می‌کنم. به مصطفا. گفتم. در همان روایت فهمیدم روایتی که می‌خواهد از راوی فاصله داشته باشد، خود روایت راوی‌ست که خودش را در فاصله، به دیگری می‌خواند. دیگری خودش را در برادرش، و او را، می‌کشد. از او وحشت کرده، فاصله گرفتم. سعی کردم در این فاصله‌گذاری به خودم نزدیک شوم یا به دیگری‌ای نزدیک‌تر به من. یعنی می‌خواستم به او فکر نکنم. فرار بود اول. به دوستم گفتم مصطفا می‌خواسته گم شود، نمی‌خواسته کسی پیدایش کند. گفتم این هم هست که هرچه می‌نویسم اتفاق می‌افتد.
دیگر معلوم نبود درباره‌ی چه حرف می‌زنم. گفت.
اما وقتی خبر مرگش را از نادر شنیدم، یکباره آنجا بود؛ گریز نداشت. باید از پی‌اش می‌رفتم. از خودم پرسیدم کدام مصطفا؟ که هرگز وجود نداشته. اینها را برای رفیق متحیرم تندتند گفتم و گفتم دارم کتابی می‌نویسم، درواقع تنظیم می‌کنم. یادداشتهایش را جمع و مرتب می‌کنم. اگر سر دربیاورم، همه‌اش مه، سایه‌ی دوری‌ست، جای گم شدن. انگار عمد کرده اینها را آنطور که اتفاق افتاده نگفته باشد. و اینکه مرز واقع و خیال را گم کرده. و گفتم اگرچه ممکن است این کتاب نشود سرآخر این چیزها که برای تو می‌گویم، خودم هم نمی‌دانم.
توضیح دادم جزییات مرگش را در این کتاب خواهم آورد. اما این جزییات هرگز روایت واحدی را بازگو نخواهند کرد."  

                                                                          - جهان پوستی، بخشی از درآمد  



یک.
نقش جلد را دوست عزیزم، هاله زاهدی، طراحی کرده و من آنقدر از نزدیکی این نقش به روایت‌های کتاب متحیر و مشعوف شدم که سپاسگزاری‌ام از او به تحریر نگنجد.

دو.
شاهد. ط را که در این دوچند سال و در سخت‌ترین روزهای جان کندنم به بردباری و مهر رفیق بوده و هست، هزاران بار قدردانم.    

سوم.
توی سالی که گذشت، چندان مشغله داشتم که در رسیدگی به اینجا کم‌کاری کرده‌ام. هرگز نمی‌خواستم چنین بشود که بعد یک سال بیایم و باز کتابی از امیر حکیمی کنار این کتابهای دیگران و نام او را کنار نام آنها بنشانم. با این حال گمان دارم اگر اثری جاندار باشد، راه خودش را پیدا می‌کند این‌جا و آن‌جا ندارد، همیشه هم همین بوده و خواهد بود، کما اینکه همیشه این هم بوده که زمان قاضی است.

چهارم.
دو کتاب دیگر هم مدتهاست آماده کرده‌ام که به زودی اینجاسپاری‌شان خواهم کرد. یکی بخشی از شعرهای طالب آملی و دیگری مجموعه‌ای‌ست داستانی از علی‌مراد فدایی‌نیا.


امیر حکیمی
23 دسامبر 2012


دریافت کتاب: جهان پوستی
نوشته امیر حکیمی
مجموعه روایت نا/پیوسته
نقش جلد هاله زاهدی
چاپ نخست آذر هزاروسیصدونودویک
نشر اینترنتی دو – ال 

No comments: