Monday, June 21, 2010

لب‌ریخته‌ها - یدالله رویایی



یک دهان باز در متن غبار

 طعنه ای را خواند :

- ای آزرده مرد!
 ای اسیر جلوه های وحشی بی راه!
 مانده ای بس در خم بیراهه مشتاق نگاه مهربان سنگ
 در اشاره های گرم آفتاب و رنگ!
 در زبان بوته و تصویر مانده!
 خط هر سودا خطا خوانده!
 با کدامین مژده گرم می داری؟
 خشکسار اشتیاقت را نهال وعده می کاری؟
 و سرودت را به مهر آب ها بسپار، اینجا همزبانی
نیست
 قصه ی پاک نوازش را به دست خواب ها بسپار، اینجا
 مهربانی نیست.

شعر "دختر رویا "
دفتر "از دوستت دارم"، یدالله رویایی


« صورت بغرنج طبع های من، آواره در میان رابطه های چندگانه با جهان من است، وقتی که در طبیعت اطرافم، بیدارم بیدار تغییرم، و تغییر، نمای رابطه هایی ست که صرافت مرا در حیات پیرامونم آواره می کند، و هر نگاه سراغ صورتی ساکن را می گیرد، که تولدش از آن نگاه بر می خیزد، و جهان من در مشاهده هایم حضور دیگری پیدا می کند، او پر از مشاهده می شود و مشاهده پر از تصور صورت هایی ست که اشتیاق مرا، امید و خوف مرا، تصمیم و شعر مرا به رابطه می گیرد، ضمیر من صرف می شود، و نیتم به مصرف ارجاع و دعوت و درک از جا بلند می شود، و این گونه در تنوع اطرافم گسترده می شوم، با اتفاق های نیالوده در تنوع اطراف، من با جهان بلافصل پیرامونم آشنایم، با آن طبیعت بی تصرف منظوم، من فکر می کنم، وز ابتدای فکر، منظومه های بی تصرف اطراف آغاز می شود، وقتی به فکر می کنم خویش فکر می کنم، در حیطه ی تفکر انسان دیگری می روم که ابتدای تفکرش انتهای فکر من ایستاده ست، و از انتهای فکر من جهان های دلخواه آرزویی ام آغاز می شوند. کی فکر می شود؟ من از کدام معبر مجهول ذهن می گذرم، که این گونه در مکاشفه ی حجم دیوانه می شوم؟ ویرانه ی تفکر من برتر، من از کدام معماری جایی برای نشستن فرم می گیرم، آیا عبور ذهن من احجام را توقف می دهد؟ من قربانی ناگهانی نور می شوم، نور سترگ ناگهانی، من طعمه ی تبرک تاریک طور می شوم، پس اصل های من از کدام پل می گذرند؟ لنگرگاه حرف من کجاست، وقتی که چشم هایم از مکاشفه ی حجم بیمار می شوند، وقتی که ساختمان حجم ها چندگانه و مکرر و بسیار می شوند، تعدد حجم ها را جمع می کنم و متفق می کنم و نظام می دهم و در یک واحد معماری شان می کنم، طعمه ی تورم و باید حجم گر باشم، و تا تور طعمه ی من باشد حجم گری کورم، و در برابر مد مسری حجم فاشیست. آنقدر که در توجه بی نوسان مداری که می بردم بتوانم به این نمو زاینده ی رو در رو نظم بدهم، و بدین گونه وقتی معمار حجم هستم اشیا نیستند، اشیا بی رمق ناچیز، اشیا پشیز، که فراموشند و غایب، در این نوسان نظم، که نظمی بی نوسان است، که نظم نوسان است.»

یدالله رویایی - از ابتدای فکر، هلاک عقل به وقت اندیشه

103


با آنكه مي‌شكافد از حرف
در هر شكاف مدفنِ هر حرف
مي‌بندد آسمان را بر سقف
و بسته، باز
شوقِ شكافِ ديگر مي‌گيرد
وقتي‌كه سقفِ دوخته مي‌بندد
بر آسمان طليعه‌ي حرفِ نگفته را.


بازسپاری‌ی نخست: پنج بهمن هشتادوشش

No comments: