Monday, May 19, 2014

نیما و نقاشی (نامه های نیما به رسام ارژنگی و بهمن محصص) / اردیبهشت 1393

                   
                                                           «یافتن واقعی، یافتن انسان است»
                                                                                                نیما یوشیج

اشاره



یکم.
 
نامه‌های نیما به رسام ارژنگی و بهمن محصص را از سه کتابِ
«نامه‌‌ها از مجموعه آثار نیما یوشیج»، گردآوری نسخه‌برداری سیروس طاهباز، دفترهای زمانه، چاپ اول 1368
«نامه‌های نیما»، نسخه‌پرداز شراگیم یوشیج، انتشارات نگاه، 1376
«نامه‌های نیما یوشیج»، به کوشش سیروس طاهباز، نشر آبی، 1363
 برداشته‌ایم.

دیم.

چهارده نامه‌ی نیما به ارژنگی در دوره‌ای ده ساله‌ از شهریور 1303 تا دی‌ماه 1314 نوشته شده‌اند. اگر آنچه سیروس طاهباز و شراگیم یوشیج گرد آورده‌اند، همه‌ی نامه‌های نیما باشد، پس از این تاریخ نیما دیگر به ارژنگی ننوشته است. برای ما پیدا نشد که دوستی و خصوصیت نیما با ارژنگی پس از آن زمان به چه مسیری افتاده است. در افزودنی یک «نیما در نگارستان ارژنگی»، رسام ارژنگی نیز از فرجام دوستی‌اش با نیما سخنی نگفته و به نظر می‌رسد از تاریخی به بعد چندان پیگیر کار نیما هم نبوده باشد («من الان نمی‌دانم که چند مجموعه تا به امروز از نیما به صورت کتاب چاپ شده، ولی آنچه که مسلم است کارهای چاپ نشده او خیلی زیاد است، حداقل 50-60 جلد می‌شود»، از همان مصاحبه). به علاوه به گمان ما، این جدایی نتیجه‌ی اقامت همیشگی نیما در تهران (از سال 1312 به بعد) و غیبت ارژنگی از پایتخت و تبعید و زیست او در تبریز باشد و همین سبب کمرنگی دوستی و نزدیکی این دو در گذار سالیان شده، چنانچه پس از مدتی از رونق افتاده است. هرچه دلیل آن بوده، نیما همیشه در یادداشت‌ها و نوشته‌هایش از برادران ارژنگی (میر مصور و رسام) به بزرگی یاد کرده است و چنین نیست که شکرآب رابطه اسباب جدایی آنها شده باشد، آن‌چنان که شد در رابطه‌اش با ناتل خانلری. این هم هست که این چند سال، از 1311 تا 1316، نیما در شاعری هم چندان پرکار نبود. اگرچه یکی از مهم‌ترین نوشته‌های‌اش، نامه‌‌ انتقادی‌اش به هدایت را در سال 1315 نوشت ولی جز آن در این دوره‌ی پنج ساله در مجموعه‌ی اشعارش غیر دو اثر، یکی شعر کوتاه «دود» و دیگری مثنوی بلند «قلعه‌ی سقریم»، هر دو سروده به سال  1313 و به طرز قدیم، اثر دیگری مشاهده نمی‌شود تا «ققنوس» که در سال 1316 ساخته شده است. ما گمان می‌کنیم اقامت نیما در تهران و آشنایی و خوگرفتن با گذران آن روزگار پایتخت، اعم از شرایط اجتماعی و سیاسی زمانه‌ی رضاشاهی و جریان‌های نوپای فرهنگی و هنری و زندگی شهری آستانه‌ی تازه‌ای به زیست نیما داده است و نیمای «ققنوس» همان نیمای «افسانه» و «خانواده‌ی سرباز» و «سرباز فولادین» نیست و چه همین نام‌گذاری، «ققنوس»، خالی از دلالتی نیست به چنین بازبرخاستن نیما (پس جوجه‌هاش از دل خاکسترش به در). نقش اساسی ارژنگی در تاریخ ادبیات مدرن فارسی، اگر هرچند رابط موثری میان نقاشی و ادبیات نبود، آتلیه‌ی اوست که آن را «نگارستان» می‌خواند. جایی که امکان ملاقات شاعر و هنرمند فراهم آمده بود که عارف قزوینی و میرزاده عشقی و نیما یکدگر را آنجا دیده و با هم گفتگو کرده باشند. گمان ما این است که اگر اقامت نقاش در تهران ادامه یافته بود، در نگارستان او چه بسا از این گردهم‌آیی‌ها، آن رشته‌ی مفقود میان نقاشی و ادبیات (به ویژه شعر) مدرن پیدا شده، در پیوستگی آن خوش می‌تنید، ولی افسوس چنین نشد و نقاشی ما همپای شعر ما، گذر از آستانه‌ی تجدد نتوانست.

سیم.

به هر روی پس از ارژنگی، نوبت توجه نیما به جلیل ضیاپور است (یا برعکس این بار توجه نقاش به نیما). اگرچه نامه‌ای به عنوان او در میان نامه‌های نیما نیست اما نخستین شماره‌ی «خروس جنگی» (دوره اول) با شعر «از شهر صبح» (خروس می‌خواند) که نیما آن را در 1325، ظاهرن ویژه برای خروس جنگی، ساخته است آغاز می‌شود و در هر پنج شماره، شعر یا یادداشتی (حرف‌های همسایه) از نیما آذین‌بند آن است. ولی با توقف چاپ دوره اول «خروس جنگی» و آغاز دوباره‌ی آن با ترکیب تحریریه‌ی تازه‌ای که در آن هوشنگ ایرانی، جای ضیاپور را گرفت، نگاه شورمند و تازه‌ی ایرانی به شعر جا به نیما نمی‌دهد.

چارم.

نامه‌های نیما به محصص همه در بهار 1334 نوشته شده‌اند. محصص در آن زمان نقاش جوانی بود تازگی به ایتالیا کوچیده. شوربختانه نامه‌های محصص به نیما در دست نیست و به نگر ما نرسیده. اما از همین شش نامه‌ی نیما پیداست که محصص توانسته دل پیرمرد را به دست آورد وگرنه از نیمای کم‌حوصله، به‌ویژه در آن سال‌ها، نوشتن نامه‌هایی به این ظرافت و دقت برای جوانی چون محصص، دور می‌نماید. چنان‌چه از محتوای این نامه‌ها برمی‌آید محصص کوشیده شعرهایی از نیما را در اروپا منتشر کند و برای این کار از یاری دوستان اروپایی‌اش هم بهره گرفته است. نیما در یادداشتی در 28 اردیبهشت 1333 می‌نویسد: «آن دو فرنگی آمدند اینجا با محصص و با من مصاحبه کرده و دو قطعه شعر مرا ترجمه کردند [...]» و در یادداشت دیگر می‌نویسد: «محقق: (Nicolas Bouvier) و نقاش (Thierry Vernet) پیش من آمدند و در ماه خرداد بود که از من عکس انداختند و مصاحبه کردند، توسط محصص و مرزبان آمدند یکشنبه 20 تیرماه بنا بود به اروپا بروند [...]». سرنوشت این مصاحبه‌ها و ترجمه‌ها بر ما پوشیده مانده است. آنچه پیداست نیما چنانچه کسانی ناروا گفتند که وقت پیری دیگر آن ذهن تیز را نداشت و بدبین‌تر از هر وقت دیگر شده بود، برعکس، در این نامه‌ها و شعرهای پایان عمرش، روشن و دقیق، آمیزه‌ای از تجربه و باریک‌بینی‌ست. بخشی از آنچه بدبینی می‌گویند، به گمان ما، گوش نسپردن‌اش به «قضاوت‌هایی که نسبت به کار» او داشتند بود. او به نقاشباشی جوان هم چنین توصیه می‌کند: «با وجود این باید ریخت کار را نمایان ساخت. بعدن مثل تماشاچی باحوصله‌ای به سیر و تماشای آن بین مردم پرداخت. این ظرفیت لازم است. همه وقت و زمان همین‌طور بوده است. سعی کنید که فقط در این مورد به خصوص روحیه‌ی مرا داشته باشید. تمجید و تکذیب مردم را غالبن به خودستایی و فضیلت‌‌فروشی خودشان حمل کنید تا به قضاوت‌های از روی درایت و صراحت و استحکام». به هر روی تاثیر همین اندک نامه‌نگاری و دوستی نیما با محصص – که هیچ شکل مراد و مریدی به خود نگرفت - بعدتر در کار محصص پیداست. چنان‌که وقتی در مصاحبه‌ای با نشریه آرش می‌گوید: «هنرمند باید زندگی کند و زندگی "خود را" که اساس زندگی‌ست» پژواک صدای نیما شده است که برایش نوشته بود: «هرگاه شما اینطور مقید به زندگی هستید و حس می‌کنید که سرچشمه‌ی اساسی کار شما در این راه می‌باشد دیگر چه فکرهایی!» (از نامه 15 اردیبهشت 1334). و یاد نیما را تا دم پایانی عمر با خود می‌برد آنجا که در مستند «فی‌فی از خوشحالی زوزه می‌کشد...» می‌گوید کسانی این‌جا، در آن اتاق و خانه‌اش در رم، به دیدارش آمده مهمانش می‌شوند و چون از او می‌پرسند چه کسانی؟ محصص به تاکید از نیما یاد می‌کند.

  
افزوده‌ها.

1. افزوده‌ی با عنوان «نیما در نگارستان ارژنگی» گزیده‌ای از مصاحبه‌ی مفصلی‌ست با عنوان «در نگارستان رسام ارژنگی» که اسماعیل جمشیدی در سال 1350 با رسام ارژنگی انجام داده است. این مصاحبه مجدد در نشریه «بخارا» (سال پانزدهم، شماره 88-89 خرداد و شهریور 1391) به چاپ رسیده است و این گزیده، از روی این نسخه برداشته شده.
2. افزوده‌ی دوم با نام «گفت‌وشنودی با بهمن محصص» (نشریه آرش، شماره 9، آبان 1343)، گفتگویی‌ست که سیروس طاهباز، مهرداد صمدی، م.آزاد و بهمن دادخواه با محصص کرده‌اند. از آنجایی که محصص جابه‌جا در این گفتگو از نیما یاد کرده، و قصد ما نمایش دامنه‌ی تاثرات نیما در اندیشه و فکر محصص است، این گفتگو را به تمامی بازسپاری کرده‌ایم. 
3. «نیما در کار محصص»، طرح‌ها و نقاشی‌هایی‌ست همه از محصص چه او علاوه بر پرتره‌هایی که از نیما کشید، بر شعرهای نیما نگاره هم ساخت که در کتاب «دنیا خانه‌ی من است» (یونسکو، تهران، 1375) به تدوین سیروس طاهباز به چاپ رسیده است. ما عکس این نقاشی‌ها را از سایت متن و تصویر آقای باوند بهپور برداشته‌ایم که پرونده‌ای ویژه‌ی بهمن محصص را در آن سایت کار کرده‌اند (همچنین نسخه‌ی الکترونیکی آنها در کنار هر شعری که هر نگاره برایش ساخته شده اینجا سپرده شده، برداشتنی‌ست).   




دریافت : نیما و نقاشی 

نامه‌های نیما به رسام ارژنگی و بهمن محصص
ویراسته‌ی امیر حکیمی 
کتابخانه الکترونیکی دو - ال Do-Library
اردیبهشت 1393

No comments: