“for
ultimately, and precisely in the deepest and most important matters, we are
unspeakably alone…”
Rilke; Letters to
a young poet
“La rage de désespoir m’emporte contre tout la nature les
objets, moi, que je veux déchirer. ”
Arthur
Rimbaud, ‘fause conversion’
به یاد سین.میم
بهار باشد
من نباشم
انگار
بهار
فصل دیگریست
که زنده میکندم
زندگی بس نیست
نمیخواهم بمیرم.
- از شعر "قیدی" دوم
شاید اگر خودش را نکشته بود هوتن نجات، آن هم در بیست و دو سه سالگی،
این شعرها این همه جان آدم را نمیخورد – کمینه برای من اینطور؛ گرچه سرنوشت آنهای
دیگر هم چندان متفاوت نبود، گیرم نه به و با کشتن خود، بلکه به و در خاموشی و
عزلت. اما ملانکولی سرشارِ نجات، چارهای جز از زودمرگی نداشت.
بارها مورد این سرزنش قرار گرفتهام که چرا دست نمیکشم از نکبت دهه
چهل! بارها همین فکر را پیش خودم کردهام. اما چیزیست، رشتهای، که امروز مرا، ما
را، به آن سرنوشت اندوه – چطور اندوهِ مشتاق - گره میزند و شاید همهی این چهل سال گذشته را. احمدیِ
"طرح" - که میگویند آغاز موج نوست - "فرجام همهی راهها به اندوه
میانجامد" را که نوشت، پیامبری شد، در زمان دراز کشید، آینده، و گفت و هیچ
بشارت نداد، آیندهای خود همه گذشتهی ما هم چنین. آنچه اینها نوشتند، نه فقط
"موج نو"ییها – که دهها شاعر، هر یک به زبان خود و روایت خود - از
عصیان و طغیان؛ فارغ از زبان و شاعرانگی، از التهاب و اضطراب و زیستند، و هرچه در
خیابان و انقلاب و نکبت پس از آن آمد، در شعر آنها سالها پیشتر شده بود؛ هم انگار
همین امروز ماست... که میشود و این هم نه بشارتیست.
شاعر، در آستانه ماندن نمیتواند...
از آستانه عبور که شد، آستانهی دیگر برای عبور اگر نیافت، خفهخون
گرفت، مرد. همین است که باید کار کند، منزویست که کار کند، در میان است به تماشا
و منزویست که آن آستانه را بیاورد و بگذرد و باز بگذارد و باز بگذرد...
هوتن نجات، در آستانهی شدن و نشدن، با کارش، معلق میماند اما مرگش،
از آن آستانه میگذرد و شدن میشود در آوردن آستانهی تازه و از آن همیشه گذشتن،
در آن همیشه ساکن شدن. همیشهی دهشت.
با زمزمهي سوزان شن
از
راه خويش، همواره ميرفتيم
و
پاره تخته، تابلوي ساحل را
از
چشم ما زدود،
آنجا
كتيبهي شن ميخواند :
اي
دست تو مسافر، آويخته بر تختهسنگ خونين و شب در پيش
در يك رديف دريا را مينوردي و از خود
خواهي گذشت
(از
شعر "منظومهی شن"، حواشی مخفی)
دوم.
از اولین باری که کتاب "حواشی مخفی" نجات را تایپ کردم و در
صفحهی پیشین همین وبلاگ، در بلاگفا گذاشتم، پنج شش سال میگذرد. بعد که همه
کتابها را دوباره اینجا بازسپردم، دلم نیامد آن کتاب را دوباره بگذارم مگر یک چیز
مفصلی برایش بنویسم و آن چیز مفصل را هم هیچوقت حوصله نکردم و ندارم به نوشتن.
اصلن به من چه مربوط!، جز همین از روی کتابها نسخهنویسی.
به هرحال، سرنوشت این شد که از اتفاق آشنایی قدیمی، محمدحسن موثق در
فیسبوک پیدایم کرد همین هفتهی پیش و کتاب "در کنار هم" را صفحه به
صفحه عکس گرفت و برایم فرستاد تا به این صفحه سپرده شود؛ و قدردانم همت بلندش را.
کتاب، اینطور که از شمایلش پیداست توسط خود نجات آماده شده اما با توجه به
اسامیای که در پایان کتاب آمده به عنوان بازخوان یعنی محمد محمدعلی و ستار لقایی و
منوچهر حاتمخانی، به نظر میرسد که دستنوشت شاعر بوده و تقریبن آمادهی چاپ. با این همه پس از مرگ
شاعر(در سال 1351 یا 52) در سال 1354 به همت انتشارات روز، منتشر گردید. کتاب به
سه دفتر تقسیم شده: دفتر اول با تقدیمنامهای به هارون آبایی، دفتر دوم که "اشعار
عاشقانه" خوانده شده و دفتر سوم که "قیدی" نام دارد.
به علاوه آن کتاب "حواشی مخفی" هم بازنگری شد و اشتباهات
تایپیاش تصحیح، که دوباره اینجا سپاری میشود.
دریافت کتاب : در کنار هم
مجموعه شعر هوتن نجات
چاپ نخست انتشارات روز، فروردین 1354
بازسپاری نسخه الکترونیکی Do-Library؛ فروردین 1392
دریافت کتاب: حواشیی مخفی
مجموعه اشعار هوتن نجات
چاپ نخست چاپخانه فاروس، فروردین 1348
بازسپاری نسخه الکترونیکی Do-Library؛
فروردین 1392
1 comment:
سلام
ممنون از بابت به اشتراک گذاری این اشعار
خیلی وقت بود دوست داشتم این کتاب ها را پیدا کنم
Post a Comment