بر باد زیستن:
این است اشتراک فاجعهی
برگ و آدمی
بر پیشانی -
انسان شیشهای (1349، چاپ سکه)، مجموعهی تجربههای
گونهگون هوشنگ صهباست. او همه تاثراتش از شعر کلاسیک تا شعر حجم را، در انسان
شیشهایش گنجانده و هیچ ابا ندارد از نمایش وامداری و علاقهاش به رباعی و نیما
و سهراب و فروغ و رویا و انگار شاعر، در تلاش برای نشاندن هیچ برچسب متدوال آن
زمان بر خود نبوده؛ به علاوه، شکل و فرم تازهی کتاب، در صفحهبندی و تنظیم و
چیدمان و قطع، آوازی یگانه دارد. تقسیمبندی نامعمول آن به دفترهای رنگی: شعرهای
سبز، شعرهای آبی، شعرهای قرمز، شعرهای بنفش و شعرهای سیاه:
و نیز میپندارم
از همان برهنگی شرقی بود که
همهی کهکشانها را
پر
خورشید میدیدم
خورشیدهای رنج که
از
همه سویی
در چشمان من
روان
بودند:
خورشیدهای
سبز
خورشیدهای
آبی
خورشیدهای
قرمز
خورشیدهای
بنفش
خورشیدهای
سیاه
و خورشیدهای دیگر که
رنگها را از حافظهی رنگینکمان
به کهکشانهای بیرنگی
؛ و گنجاندن شعرهایی در هر دفتر به تداعی رنگی،
اگر بکند، رفتار تازهای بود که این اثر را از دیگر آثار چاپی آن دوره متمایز میکرد.
شاید اولین تاثر از دیدن آن این بوده باشد که کسی خواسته به وسواس و واسطهی شیک
بودن، هر چشمی را به نظاره دعوت کند. اما در دورهای ده ساله که صدها دفتر شعر روانهی
کتابفروشیها شد و مخاطب عمومی، از آن همه اشباع و شاید بیزار هم بود – برعکس آنچه
بعدها از اقبال عمومی به شبهای شعر گوته به نظر میآید که مردم تمایل غریبی به
شاعر و نویسنده داشتهاند!! که سراپا هذیانیست، که آن میل نه از شدت کتابخوانی و
فرهنگدوستی، بلکه نمایش وصلت فرهنگ عمومی به پاپ استارهای انتلکتوئالمآب است - ؛
صهبا، زیرکانه، مناسبتهای صنعتی نشر شعر همروزگارش را دستکاری میکند و اگرچه من
از تیراژ و فروش این کتاب در آن دوره خبر ندارم و این که میگویم جز گمانهنگاری
نیست؛ چنین نتیجه بعید نیست که این توجه و تلاش، در جایی که کسی در میان شاعران
توجه ویژهای به آذینبندی محصول فرهنگی نداشت و اگر داشت، جایی در میان جبههی
شدید روشنفکری چپمآب امپریالیسمستیزِ ضد سرمایه پیدا نمیکرد (با شدتی بیشتر از
آنچه امروز هم هست)؛ نه به خودی خود، بلکه به التفات مضمون، میتوانست اثری بشود
که در استمرار، استمراری که پیدا نشد، این گونه را از چرخهی بستهی
مخاطب/شاعر/منتقد (که هر کدام مدام به دیگری تبدیل میشد و در فاصلهی گسستی ناپیمودنی
با مخاطب عادی میماند) به سطحی عمومیتر براند تا مگر این سرانجام نمیشد که مولف
جز برای به زور یک دو هزار نفری که همه آنها را یک به یک میشناسد و اغلب همه آنها
مانند خود او، شاعر/نویسنده/مترجم/فیلسوف/روزنامهنگار/منتقد ادبی- سینمایی- هنری/فعال
سیاسی- اجتماعی- فرهنگی؛ بنویسد و آن حفرهی تاریک بزرگ، در فاصله با سلیقهی
عمومی، همچنان فراختر نه. البته این هم نه به این سادگیست چنانکه گفته آمد، که
بدیهیست آنچه در تعالی سلیقه مردمی دخالت دارد، مجموعهای متناقضنماست بسته به
زنجیرهی عواملی در هم دستکار و برهم.
به این ترتیب هوشنگ صهبا شکل و فرم تازهای با
خود آورد: "انسان شیشهای"، که ترنسپرنت است، دروننما و مغشوش. او این
تو در تویی را با انتخاب فرم و در کنار هم نشاندن گونههای ناهمگون بی از تعصب مکتبی،
نمایش داده، همگون میکند: یعنی آدم امروز، دلبستهی دیروز، چشم به راه فردا؛ چاره
از هیچ کدام ندارد (نگاه کنید به شعر "ای روزهای دور جذبهی آهنگ": من در محاصرهی سیبهای بیداری/موسیقی عجیب
تنفس را/بر پارههای پردهی بودن/ترسیم کردهام...الخ). و در این نمایشِ بدیع پیشاپیش شکست خورده؛ صهبا،
زود دیر بود، که هرکس بخواهد کار را یکسره کند، همیشه زود دیر است:
"مرگ میخواهد گلهای سرخ شعرهای
مرا بچیند. میگویم گلها را فراموش
کن ساعتها را بشکن"
به هر روی شکست شاعر، به گمان من، در "باغ
اشراق" که سالها پس از انتشار این مجموعه منتشر شده و دفتر شعرهای کلاسیک اوست
وُ از صهبای انسان شیشهای هیچ پویه نبرده؛ هویداست. و این نه شکست اوست، که نمایش
شکست نسلیست که او، مانند بسیار دیگرانی چون او، نمایندگانش بودند.
افزودنی – کپی این کتاب را نخست دوست خوبم
میم ب ح، برایم آورد سه چهار سال پیش. اما بخشهاییش که همراهم نبود را محمدحسن
موثق، همت کرد عکس و اسکن کرد، تازه برایم فرستاد. قدردانم که اگر کمک مجموعهی
دوستان نبود، هیچکدام این بازسپاریها ممکن نمیشد.
دریافت کتاب: انسان شیشهای
شعرهای هوشنگ صهبا
چاپ اول پاییز 1349، چاپ سکه، پخش از انتشارات
رز
بازسپاری نسخه الکترونیکی Do-Library؛ فروردین 1392
No comments:
Post a Comment