در بيابان ايستادن و فرياد زدن و جوابي نشنيدن و به اين كار ادامه دادن، قدرت و ايماني خللناپذير و مافوق بشري ميخواهد.- فروغ فرخزاد-
1- يك توضيحي هست، تاكيدي، كه بايد باز هم بگويم، شايد. من نخواستهام اينجا را، كانوني بسازم براي انعكاس جريانات "شعر ديگر" و "شعر حجم"، صرفن؛ توي دهههاي چهل و پنجاه. بلكه خواست من، اين بود كه فضاي بازخوانياي از جريانات و انشعابات "موج نو"ي ادبيات ايران، كه در شعر درخشندهگيي بيشتري داشت را، براي نسلي كه چيزي از آن مجموعه، هرگز به دستش نرسيده، جز چند دفتري از شاعراني كه همه ميشناسيم، ايجاد كرده باشم؛ كه شايد از اين بازخوانيي دوباره چيزي بيايد. و ديگركه اين ميراث گم شده، بازيافت شود. گوييكه نميتوانم انكار كنم، انتخاب اينكه كدام مجموعهها به اين فضا سپرده شوند، برميگردد به نگاه من به شعر و سليقهي من در شعر. اما اين سليقه و نگرش، با سليقه و نگرشي كه مثلن، يكي دو سال پيش ديده بودم، توي وبلاگي، شعرهاي همهي "حجم"يها و شعر "ديگر"يها را به انتخاب، علي مومني و حميد شريفينيا، آورده بودند فرق دارد. و با نگاهي هم كه سايتي چون مانيها را، راه ميبرد.اين شكل شدن اين كتابداني، بيشتر به خاطر اين است كه اين شعرها، بيشتر مهجور مانده توي اين سالها. شما ميتوانيد توي كتابهاي جديد نمونه برداري از شعر معاصر ايران، از جنس كتاب مرتضي كاخي يا محمد مختاري يا علي باباچاهي، ببينيد كه چهطور نميشود هيچ شعري فيالمثل از بيژن الهي يا حميد عرفان و ديگران پيدا كرد، اما از گمنامي كه تنها يك مجموعهي نه چندان شاعرانه، باقي گذاشته، شعري ميتوان خواند ! اينكه چه انديشهاي پشت اين انتخابها بوده و يا هست، موضوع سخن من نيست؛ بلكه تحير من از آن است كه از كسي چون فيروز ناجي، چرا نميشود جايي چيزي خواند؟!حقاش آن است كه بگويم، فقدان متوني از جنس تئوري شعر، توي اين سالهاي ما، كه فلسفه و نقد ادبي، اينطور مورد توجه جريان روشنفكري قرار ميگيرد، تنها به خاطر نوعي برداشت كه ادبيات و شعر معاصر ما را عقيم ميداند، نيست؛ بلكه بيشتر خلاء- ايست برآمده از در دسترس نبودن خيلي از اين متون. چطور ميشود نگاهي انتقادي را در فقدان تاريخي، نسبت به يك جريان ارايه كرد؟ وقتي نميتوان متني را احضار كرد و پيرامونش انديشه ورزيد، چه براي منتقد و چه براي مخاطب، مساحت بازياي وجود ندارد. همين است كه وقتي دقيق ميشوم، ميبينم توي اين سالها بيشتر پرداختي كه در حوزهي تئوريك شعر صورت گرفته، بر ميگردد به نيما و شاملو و كساني كه اثرشان در دسترس عموم بوده؛ وگرنه نميشود از شاعري حرف زد كه جز محدودي، كسي اسمش را حتي نشنيده.به هر روي، اين پرداختن من به اين كار، كمينه براي آن است كه اين فقدان كمي پر شود، تا مگر دوستاني كه اهل نظر و فكر هستند، دستشان برود كه چيزي بگويند يا بنويسند، تا اين آيندهي مهآلود شعر ما، كه فروغي داشته زماني، دوباره روي شادابي ببيند. و من به اين اميد، ايمان دارم.
كه سرانجام
سرزميني مسخرم شد
كه شخمزار هوس ديگران بود
و پهنهي سمضربههاي ديگرتران
اي دژ در به در دالان به دالانِ
هزار دروازه
- از شعر چاهسار، سرابهاي كويري؛ منوچهر شيباني -
2- اين مجموعهي " سرابهاي كويري " منوچهر شيباني را، از توي كتابخانهاي توي همين شهر، كسي – دوستي – برايم بيرون كشيد، آورد. شعرهاي متاخريست به نسبت از شيباني توي دههي پنجاه. كتاب شناسنامه ندارد، تنها نوشته پشت جلد « مركز پخش. انتشارات آبان – شاهرضا بازارچه كتاب؛ قيمت 125 ريال » حالا اين انتشارات آبان كجا بوده، نميدانم؛ پيگيرش هم نبودم. جالب اما اينست كه حتي تيراژ را هم ننوشته هيچجاي كتاب و سال چاپاش را هم. من از توي پيشگفتاري كه " مرتضي بوذري " نامي، كه نميشناسم؛ نوشته بر كتاب فهميدم كه حدود نوشتن اين شعرها مال كي بوده. چاپ كتاب را " شمس لنگرودي " توي " تاريخ تحليلي شعر نو"، 1356 آورده؛ اما جايي راجع به اين كتاب ظاهرن، حرفي نزده. البته قبلتر توي بررسياش از دههي سي تا چهل از " شيباني " حرف زده. كسي بخواهد، ميتواند بيشتر، آنجا و لابد جاهاي ديگر، كه من يادم نميآيد و اين چند وقت هم دنبالاش نگشتهام، چيزهايي پيدا كند. براي شخص من، اينكه بخواهم بدانم كه سيروس طاهباز، مثلن يا باباچاهي و يا ديگران، از شيباني يا شعرش چه گفتهاند، چندان حايز اهميت نبوده اما حتمن جاهايي، حرفهايي هست كه شايد خواندني هم داشته باشد؛ اگر كسي سراغي دارد، به من هم برساند، سپاسگزار خواهم بود.
تو، به كار خودمه به راه خويشدو جادهدو مارپيچتا دامن افقبر سينهي كويربرخوردها، بريدنهاو باز به هم پيوستنهااصطكاك. . . . . احتراق اصطكاكتو به كار خودمن به راه خويش
- از شعر "همرهان"، سرابهاي كويري؛ منوچهر شيباني -
بازسپاری نخست: سیزده خورداد هشتادوشش
1 comment:
خیلی مرسی
Post a Comment