Thursday, May 6, 2010

از آبي ِ نفسهاي كوتاه - محمود شجاعي

او همواره در حفظ فاصله‌اي محسوس ميان خود و ديگر چيزها، ديگر مردمان، و حتا موجوديت خويش، موفق بود. نخستين چيزي كه مي‌خواست در شعرهايش بيان كند، همين فاصله بود.
 - درباره‌ي مالارمه، ژان‌پل  سارتر –






بخوان و نزديك‌تر
بخوان
بخوان آنچه را كه از سرخي‌ي سرخ مي‌لرزد و
در حجم كمانه مي‌شكند.
                               
             - شعر ِ" از مرگهاي پس از شنوايي" -




شعر جادوست ، جادوی بیان که در بیرونی شدن مسیری متفاوت می پیماید. در شعر شاعرانی این حرکت ساحرانه آنقدر خالص می شود که با مرزهای حقیقت ملموس هم‌نشین می گردد و در قالبی متغیر شکلی از یک واقعیت زیسته می یابد، و ناگزیر جنسی فراواقعی از حقیقتی نوشناخته را ترسیم می کند که زوایای این بنای جدید را ساخت فردی شاعر خلق کرده است.
متن در این سازه تصویر و تجربه را به مدد می گیرد و متن نو در مخاطب به صورت واقعیتی حسی - تصویری (تجربه ی شعری) اندیشه و اندوخته می شود.

در این مقال کوشیدم بر برجسته سازی زوایای اشعار شجاعی :
 
پیش نگار

نگاه به مجموعه شعر در ابتدا باید از فضای بیرون متنی آن آغاز شود؛ و سپس حرکت استنباطی به درون خزش کند زیرا که شعر عنصری است با عواطف ساختی، چه در وجه بیرونی ( قالب کلی ) و چه در وجه درونی (متن).
شجاعی شاعر معما نیست و دستاورد ذهنی خود را با تسلط ظریف و دلنشین بر استعاره‌های بکر و توازن و مراعات پیش می برد. اتمسفر درونی شعر عموما روایتی‌ست؛ و اول شخص و یا نویسنده در نقش راوی و در نزدیکی دائم با سوژه و مخاطب سیر می‌کند. بن‌مایه بیشتر در لفافی از ضعف و اندکی ناتوانی در بطن حالتی نوستالژیک (در معنی کلمه) که قطعا حس عمومی شاعر است ظاهر می شود؛ تنها گاهی در رسیدن به منظور، گزاره‌ها اندکی در هم می‌تنند تا قسمتی از متن دچار سنگینی مطلوب شاعر شود و شکلی کدر اما ملموس خلق شود.
فرم کلی با اندکی نوسان در بعضی اشعار قابل شناسایی‌ست و همواره همراه با گونه‌ای سمبلیک از تسلیم و رضا پیش می‌رود.


جُستار

در بخش اول کتاب گزینش و احضار مولفه‌هایی از طبیعت (بیشتر عنصر جاندار) در انتخابی رومانتیک و با ترکیب ناتورال، که شاعر در مرکز قرار دارد (ناظر و راوی) شکل می گیرد؛ و حادثه و گذر به شکلی از سیلان اُبژه بر قالب اصلی تبدیل می شود، و سوژه خود یا خاصیتی از خود را، در ترکیب با اُبژه ها عرضه می‌کند با صمیمیتی دلنشین و بدیع. در کل، متن کتاب در ساحتي خلاقانه (بیشتر استعارات و تشبیهات) و در مرزی باریک با فراواقعیت گام بر می دارد و هر چه در متن جلو می رویم، فضای فراواقعی (سورئال)غلظت می یابد. تصاویر شفافند و شخصیت شاعر همواره در نوعی ابهام و مشکوکیت (فلسفیدن) در کیفیت درون متنی اثر شکل می گیرد تا در یک واحد کلی و شناخته شده در مخاطب اندیشه شود.

در بخش دوم، سورئالیسم ظریف و در عمومیتی رومانتیک با توانایی بسیار زیاد شاعر در خلق ترکیبات مایه‌ي کلی بخش اول را دنبال می‌کند. در این بخش است که منطق خاص و مورد نظر شاعر با دستاوردهای فرمال و تنفسی در متون کهن خصوصا در ادبیات کلاسیک شعری (فرخی یزدی ، منوچهری دامغانی و ... ) پررنگ‌تر ادامه می‌یابد؛ و شاعر که در بخش اول اثبات نموده که تصویر و رنگ را در ایجاد ترکیب مورد نظر به نحوی نقاشانه و بعدنما به خدمت گرفته، در بخش دوم به انسجام طراحانه‌ی عناصر می‌پردازد و این ضرباهنگ درونی که اکنون جلوه‌های میان‌متنی آن نیز بالغ شده‌اند، تا انتها ادامه دارد.

در بخش سوم امتداد و تسری ذات ابتدایی اثر حرکت می‌یابد. این بخش یک فرود کوچک به لحاظ ریتم و زمان منجمد گذشته( تعلیق) در هویت درون متنی داراست، به جهت ایجاد فضایی خالی (سکوت موسیقایی) که عطفی را در بخش چهارم نشانه رفته است(شعر از خزه تا به عشق). از این لحاظ که در این شعر بخش لغزنده و گذرایی از اِروتیسم تحلیلی و کم‌رنگ و پراکنده که در قبل حاضر شده بود ناگهان به ظهوری شفاف می رسد و خط چین اندیشه‌های گذشته را کامل می‌سازد.
شعر "از خزه تا عشق"، دقیقا نقطه‌ی عطفی‌ست نهایی در کل نوشتار که پس از آن در یک تابع با تعریف همسان تا ابتدا و انتهای کتاب قابل تعقیب است و در نهایت این فضا در ادامه، تنها بخش مختصری از روایت آمرانه، توضیحی و اندرزوار که در هستی کل اثر جاری‌ست  را، قوی‌تر دنبال می کند.

از آنجا که اشعار این کتاب انتخابی‌ست از میان اشعار چندین سال، گستره‌ایست از اِتودهای پخته در بستر حجم در آن سال‌ها. در قسمت اول بخش دوم کتاب (در برابر شمعون) گردشی‌ست در اتمسفر ادبیات افسانه‌ای - آیینی، و این استحاله نیز همچنان با وفاداری و رجعت به طبیعت‌گرایی تا پایان ادامه می‌یابد.


ضمیمه

ساخت شعر شجاعی از نهفت کردن عناصر ملموس در هاله‌ای رومانتیک - سمبلیک حاصل می‌شود و شاعر در عین بلوغ و اشراف، تلاش چندانی در تصحیح آنچه خطور برق‌آسا به ذهن است نمی‌کند (حجم ناب)، چراکه فن خود را به مدد دو ابزار حسی بروز می‌دهد که همانا یکی طراحی نوعی دلنشین و قابل کشف از نهفتیدن است و دیگر اشراف به فرم و قالب و قاب که توامان زبانی رقصنده و روان را به خدمت می گیرند و توانشی زیرکانه در ارتقا و خلق با کلیتی مدرن را حاصل می‌کنند. شجاعی بر اثر دلالت نمی‌کند، بلکه مخلوق شعری آزاد را که مدام در سیر تکاملی شعر او تولد می‌یابد در حرکتی آرام و روایی در مخاطب رها می‌سازد تا تاثیر و هدف را همواره با عطشی از درکی سریع و صریح در او ایجاد کند.

 به محمود شجاعی :

این نوای خیس
كه حس خون تازه مي‌دهد
هجوم آغاز است
تا ناخداي بادها داغ و گردنده
رها کند این شکوفه را
که بوی واپسین دقیقه می‌دهد
بر آبهای عجول ِ مسدود

  

                                     کیارش سندسی - مرداد 86




 افزودني :

1- اين تاخير، به خاطر آماده نبودن مجموعه نبود، براي آن بود كه بتوانم كار را از ساحت فردي به شكلي گروهي نزديك كنم؛ كه حقيقتن كار جمعي كردن، در هر اندازه‌اش، توي مرام قوم ما، كاري‌ست فرسخت.
2- كتاب را انتشارات پنجاه و يك، كه تا آنجا كه مي‌دانم مال آقاي الهي‌ست، در آورده به سال هزار سيصد و پنجاه و نه و يكي از كتابهاي آن مجموعه‌اي‌ست كه توي اين‌سال با هم منتشر مي‌شد ( از كتابهاي ديگر اين مجموعه‌اند: "ساحت جواني" ِ هانري ميشو به ترجمه‌ي الهي و "نامهاي بسيار" ِ فيروز ناجي و ... ). شعرها، آن‌طور كه اول كتاب نوشته، برمي‌گردند به 1341 تا 1349.
3- من اصرار دارم كه ميان اين شعرها و آنچه به نام "شعر حجم" شناخته شده، فرقي اساسي وجود دارد. شايد اطلاق "شعر ديگر" به مجموعه‌هايي از اين دست، براي طبقه بندي، مناسب‌تر باشد.
4- براي من مايه‌ي مسرت است كه اين مجموعه‌ها، هرجايي و به وسيله‌ي هركس، با همين شكل بازسپاري شود. اصلن بن‌مايه‌ي كار همين بوده، كه اين‌ها خوانده شود. به قول آقاي اديب سلطاني، كه ابتداي هملت هرگونه برداشت و اجراي از اثر را بي‌اجازه و بااجازه مجاز شمرده؛ لينك دادن به اين كتاب‌ها هم، بي‌اجازه و بااجازه، رواست؛ به شرط آن‌كه از يك كتاب‌خانه‌ي الكترونيكي توقع اين را نداشته باشيم كه فايل‌هاي خام‌اش را در اختيارمان بگذارد.
5- از دوست عزيزم كيارش سندسي، كه زحمت نوشتن اين پيش‌آورد را بر كتاب نوشت سپاسگزارم. بناي من اين است كه در كنار هر يك از اين كتاب‌ها، يك يا چند متن مرتبط بيافزايم، بر سبيل نقد يا معرفي و اميد دارم كه بتوانم به همكاري و هم‌فكري‌ي دوستان، اين‌جا را از اين شكل تك‌صدايي، به ساختي چندصدايي نزديك كنم و صميمانه دست هركس كه علاقه‌مند به همكاري‌ست را مي‌فشارم.
6- از آقايان حامد هاتف، افشين توحيدي، مرتضا فخاريان، كاوه بهرامي و احمد حميدي به سبب هم‌دلي و هم‌نوايي‌شان، بسيار سپاس‌گزارم.



 به كلامي‌كه مرا مي‌خواني  
 مي‌پذيرم  
 مي‌پذيرم كه ميان دو سنگ بنشينم  
 و با ساقه‌ي باريك زنبقي  
 نفس بكشم.

  - از شعر "گردانه براي زلفهاي دن‌كيشوت" -




بازسپاری نخست: سی و یکم مرداد هشتادوشش

No comments: